سید شهاب الدین حسینی تنکابنی 14 بهمن ماه سال 1352 در تهران متولد شد و اصالتا اهل تنکابن است آهنگ شهاب حسینی را میتوانید بشنوید..

این بازیگر جوان تحصیلاتش را در رشته روانشناسی دانشگاه تهران به دلیل اینکه هوای مهاجرت به کانادا را در سر داشت بعد از دو سال نیمه کاره رها کرد.

شهاب اولین فرزند یک خانواده شش نفره است و یک برادر و دو خواهر دیگر هم دارد. 

سیدفخرالدین حسینی پدر شهاب حسینی از دبیران آموزش و پرورش بود که دستی در ترجمه و تالیف کتاب داشت و چندین رمان و کتاب ترجمه شده توسط او منتشر شد. پدر شهاب حسینی بهمن ماه سال 93 درگذشت.

مادر شهاب حسینی یک امدادگر سیار بود و شغل مادرش باعث شد تا چند سالی از کودکی شهاب حسینی در خرم آباد سپری شود.

مهدی تنها برادر شهاب حسینی و دومین فرزند خانواده است که در زمینه موسیقی فعالیت میکند.

شهاب حسینی یکی از سلبریتی هایی است که در سن پایین ازدواج کرد و خانواده تشکیل داد. 

این هنرمند کشورمان در سال 1374 درحالی که تنها 22 سال داشت با پریچهر قنبری همسرش آشنا شد و این آشنایی منجر به ازدواج گردید.

شهاب حسینی که قصد مهاجرت به کانادا را داشت و برای این کار حتی حاضر به انصراف از دانشگاه شده بود باید خدمت سربازی را پشت میگذاشت و به همین منظور زمانی که برای خداحافظی با دوستانش در دانشکده هنرهای زیبا به دانشگاه تهران رفته بود برای اولین بار همسرش پریچهر قنبری را دید و این دیدار به آشنایی های بعدی زیر نظر خانواده و ازدواج ختم شد.

پریچهر قنبری و شهاب حسینی دو پسر به نام های محمدامین و امیرعلی دارند.

محمد امین پسر بزرگ شهاب حسینی است که در سالروز تولد پدرش یعنی 14 بهمن ماه سال 1382 متولد شد.

امیرعلی دومین پسر شهاب حسینی است که شباهت زیادی به پدر دارد و 20 مردادماه سال 1390 به دنیای آمد.

شهاب حسینی حضور در دنیای هنر را با گویندگی رادیو آغاز کرد  و بعد از تجربه مجری گری در تلویزیون برای اولین بار سال 79 در یک سریال به ایفای نقش پرداخت.

دکلمه صوتی سلام حال همه‌ی ما خوب با صدای خسرو شکیبایی است

سلام حال همه‌ی ما خوب است

ملالی نیست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خیالی دور

که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گویند

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم

که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و

نه این دلِ ناماندگارِ بی‌درمان

تا یادم نرفته است بنویسم

حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود

می‌دانم همیشه حیاط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نیامدن است

اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا

شبیه شمایل شقایق نیست

راستی خبرت بدهم

خواب دیده‌ام خانه‌ئی خریده‌ام

بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار … هی بخند

بی‌پرده بگویمت

چیزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه

یک فوج کبوتر سپید

از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد

باد بوی نامهای کسان من می‌دهد

یادت می‌آید رفته بودی

خبر از آرامش آسمان بیاوری

نه ری‌را جان

نامه‌ام باید کوتاه باشد

ساده باشد

بی حرفی از ابهام و آینه

از نو برایت می‌نویسم

حال همه‌ی ما خوب است

اما تو باور نکن